سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط با من بخند

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گمگشته ابدی عشق

دنیا نامرده...

خیلیم نامرده...روزی که تورو ازم جدا کرد این مسئله بهم ثابت شد...

توی همون روز پاییزی...همون روزی که رفتیم توی جنگل...من>تو>و سرنوشت حسودی که چشم دیدن خوشبختی ما2تا رو نداشت...

مثل2تا بچه معصوم و پاک مشغول بازی شدیم...بازیی که حتی فکرشم نمیکردم به مرگ همیشگیم منجر بشه...قایم موشک...تو چشم گذاشتی منم قایم شدم و...

این بهترین فرصت برای سرنوشت بود تا کاری کنه تو گمشده دیگه ای رو پیدا کنی...

منتظرت بودم...ساعت ها...روز ها...هفته ها...اما چیزی جز خبر خوشبختیت از طرف باد به دستم نرسید...

و این منم...

گمگشته ابدی عشق...


مادر

    نظر

بیرون جایی بود که با هر اشتباه کوچکی مرا ترد میکردند...

با هر حس کاذبی به من نزدیک میشدند...

با هر حرفی مرا به بازی میگرفتند...

با هر لباسی مرا قضاوت میکردند...

در حالی که در نقطه ای از این گیتی اغوش گرمی انتظارم را میکشید که مدتها بود او را فراموش کرده و به دنیای سرد بیرون قدم گذاشته بودم...

حال اهسته اهسته به طرف امن ترین.حقیقی ترین و دوست داشتنی ترین آغوش قدم بر میدارم...

آغوشی که نه مرا ترد میکند.نه مرا به بازی میگیرد و نه مرا قضاوت میکند.

حال از آن دنیای سرد به آغوشی باز میگردم که به جسم بی روح من روح میبخشد...

آغوش گرم مادرم...


قایم موشک

    نظر

رسم زمونه=

                تو چشم میزاری...

                                       من قایم میشم...

                                                             ولی دستای تو روی دیوار برای یکی دیگه سک سک میکنند...


ذهن مریض

    نظر

نوشته بود ((ذهن تو مریض است)).

نه رفیق بیا ذهن های مریض را برایت معنی کنم.

ذهن مریض آنیست که به بهانه شلوغی واگن مترو و به بهانه ترمز خودش را به زنها میمالد!

ذهن مریض آنیست که به بهانه جا نبودن در اتوبوس خودش را به زنها میچسباند!

ذهن مریض آنیست که وقتی دختری کنار خیابان در انتظار تاکسی است قیمت میپرسد!

ذهن مریض آنیست که شیطنت خاص زنان را فاحشه گری میداند!

ذهن مریض آنیست که کوچکترین لبخند یک زن را درخواست س.ک.س میداند!

اینجا مردهایش از کمبود همه را فاحشه میدانند جزء مادر و خواهر خویش!!!