سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط با من بخند

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مادر

    نظر

بیرون جایی بود که با هر اشتباه کوچکی مرا ترد میکردند...

با هر حس کاذبی به من نزدیک میشدند...

با هر حرفی مرا به بازی میگرفتند...

با هر لباسی مرا قضاوت میکردند...

در حالی که در نقطه ای از این گیتی اغوش گرمی انتظارم را میکشید که مدتها بود او را فراموش کرده و به دنیای سرد بیرون قدم گذاشته بودم...

حال اهسته اهسته به طرف امن ترین.حقیقی ترین و دوست داشتنی ترین آغوش قدم بر میدارم...

آغوشی که نه مرا ترد میکند.نه مرا به بازی میگیرد و نه مرا قضاوت میکند.

حال از آن دنیای سرد به آغوشی باز میگردم که به جسم بی روح من روح میبخشد...

آغوش گرم مادرم...