چه جوری میتونید؟؟؟
جدا شما پشتتونو چه جوری لیف میزنید؟؟؟!!!من یه نقطه کور دارم پشتم نزدیک به24ساله لیفش نزدم آخرم از همونجا میگندم میمیرم!!!
جدا شما پشتتونو چه جوری لیف میزنید؟؟؟!!!من یه نقطه کور دارم پشتم نزدیک به24ساله لیفش نزدم آخرم از همونجا میگندم میمیرم!!!
دوست عزیز به نظر تو خیانت مثل چی میمونه؟؟؟
چقدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیز به جزء سلام نتونی بگی...
سخت نیست...؟؟؟
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در اسکل کردن ز هم برترند
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را خنده و هار هار
هیج دقت کردید برف پاک کن ماشین بیشتر وقتها بارون رو پاک میکنه میکنه؟پس چرا بهش میگن برف پاک کن؟؟؟
....................................................................................................................
هیچ دقت کردید دری رو که باید بکشیم هل میدیم و بر عکس؟؟؟
....................................................................................................................
هیچ دقت کردید همیشه تو اون روزنامه هایی که توش سبزی میپیچن داستان های جنایی جالبی نوشته که همیشه هم نصفه هست؟؟؟
....................................................................................................................
دقت کردین مهم نیست تو کدوم گروه باشی؟؟؟مهم اینه که همیشه توی گروه مخالف بیشتر خوش میگذره!!!!
دنیا نامرده...
خیلیم نامرده...روزی که تورو ازم جدا کرد این مسئله بهم ثابت شد...
توی همون روز پاییزی...همون روزی که رفتیم توی جنگل...من>تو>و سرنوشت حسودی که چشم دیدن خوشبختی ما2تا رو نداشت...
مثل2تا بچه معصوم و پاک مشغول بازی شدیم...بازیی که حتی فکرشم نمیکردم به مرگ همیشگیم منجر بشه...قایم موشک...تو چشم گذاشتی منم قایم شدم و...
این بهترین فرصت برای سرنوشت بود تا کاری کنه تو گمشده دیگه ای رو پیدا کنی...
منتظرت بودم...ساعت ها...روز ها...هفته ها...اما چیزی جز خبر خوشبختیت از طرف باد به دستم نرسید...
و این منم...
گمگشته ابدی عشق...
کوچیک که بودم...فقط کفشام رو اشتباه میبستم...
ولی حالا چی؟؟؟
تنها کار درستم همون بستن کفشامه...
بیرون جایی بود که با هر اشتباه کوچکی مرا ترد میکردند...
با هر حس کاذبی به من نزدیک میشدند...
با هر حرفی مرا به بازی میگرفتند...
با هر لباسی مرا قضاوت میکردند...
در حالی که در نقطه ای از این گیتی اغوش گرمی انتظارم را میکشید که مدتها بود او را فراموش کرده و به دنیای سرد بیرون قدم گذاشته بودم...
حال اهسته اهسته به طرف امن ترین.حقیقی ترین و دوست داشتنی ترین آغوش قدم بر میدارم...
آغوشی که نه مرا ترد میکند.نه مرا به بازی میگیرد و نه مرا قضاوت میکند.
حال از آن دنیای سرد به آغوشی باز میگردم که به جسم بی روح من روح میبخشد...
آغوش گرم مادرم...
رسم زمونه=
تو چشم میزاری...
من قایم میشم...
ولی دستای تو روی دیوار برای یکی دیگه سک سک میکنند...
زندگی را دوست دارم نه در قفس...
بوسه را دوست دارم نه در هوس...
تو را دوست دارم تا آخرین نفس...