گمگشته ابدی عشق
دنیا نامرده...
خیلیم نامرده...روزی که تورو ازم جدا کرد این مسئله بهم ثابت شد...
توی همون روز پاییزی...همون روزی که رفتیم توی جنگل...من>تو>و سرنوشت حسودی که چشم دیدن خوشبختی ما2تا رو نداشت...
مثل2تا بچه معصوم و پاک مشغول بازی شدیم...بازیی که حتی فکرشم نمیکردم به مرگ همیشگیم منجر بشه...قایم موشک...تو چشم گذاشتی منم قایم شدم و...
این بهترین فرصت برای سرنوشت بود تا کاری کنه تو گمشده دیگه ای رو پیدا کنی...
منتظرت بودم...ساعت ها...روز ها...هفته ها...اما چیزی جز خبر خوشبختیت از طرف باد به دستم نرسید...
و این منم...
گمگشته ابدی عشق...